زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

من باب خستگی های تابستانه!

به ده فرزند هرگز نداشته ام بگویید آن خدابیامرز هنگامی که نتوانست بخوابد از زور تکالیف و درس دیوانه نشد..

بگویید وقتی رفت برای التماس برای تمدید زمان مسابقه چون وقت نداشت، دیوانه نشد..!

بگویید وقتی بدنش ارور هفتصد و سی و دو داد و تب کرد و چشمانش از زور بی خوابی به رنگ خون شد، دیوانه نشد..!

بگویید وقتی دید بعد اینهمه خرس زدن، هیچ چیز بارش نیست.. دیوانه نشد..

آن هنگام که هم کیشانش را ول در خیابان مشاهده کرد زمانی که خور مثل خرس درس می خواند، به جنون نرسید...

وقتی حافظه اش در حد جلبک های تازه پخت خانگی شد، به طوری که دلیلش برای خفه کردن آقای ایکس را به یاد نیاورد در خالی که کل روز را مشغول غر زدن بود، نیز جنون را در آغوش نگرفت...

اما.. اما.. در آن لحظه.. که در کابینت را باز کرد و دید دیگر حتی یک دانه لامصب دیگر قهوه پیدا نمی شود..

منفجر شد!

آقای ایکس را بلاک نموده، جزوه ها و دفتر هایش را به گوشه ای پرت کرد، ورقه ایده هایش برای مسابقه را به قطعاتی دو میلی متر در سه میل متر تبدیل و به تخت خوابش شتافت!

  • دختــرک بـی نـــام و نـــشـــان

نظرات  (۲)

اگه اسمش تله پاتی نی پس چیه؟:))
من داشتم میمردم پریشب و پس پریشب و اینا-_-
پاسخ:
بزن قدش =)))
^_^
تو این موردم اشتراک عاخه؟
و همانا ما شمارا ب چیزی معتاد کردیم بس نیکو.
و آنچیز را ی جوری بر شما بد گماردیم که برایتان بسان زهر و حناق و سرطان و درد بی درمون عمل کند :| و همانا توف رو روحمان با این وضی ک براتون درس کردیم :| وی عار سو ایول! 
عند کافی ایز سو لاولی :|
پاسخ:
و عشق در بویش،
و جان در طعمش خلاصه می شود!
باشد که با این اعتیاد بدبخت شوید :|
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی