نـــ . ــقــ . ــطــ . ــه سر ِ خـط
- دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ب.ظ
ای دوست به خدا سپردمت...
و آسمان می گریست،
روزی که،
خــاکستر ِ رنگ وارنگ ِ خاطراتت را
در دست باد نهادم...!
و بـغــض دار ترین لحظه جهان،
وداع متاخـر ِ نـاگفته ای بود
که در گوش قاصدک زمزمه کردم،
تا به تو برساند...
وداعـی که به گوشت،
نخواهد رسید.
وداع ِ من،
بازدم محبوسی بود..
که امید را خاموش کرد!
+ نیستی دیگر و نخواهی بود..
من او را وادار کردم تا بفهمد..
و او مرا..