نیمه شب سه فروردین-۱۵ سالگی
- چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۲۷ ق.ظ
معجزه جان... بذار پست این دو روز را با نام تو شروع کنم! قبلا گفته بودم چه شد.. که تو آمدی.. چه شد که، نترسیدی...
معجزه جان بگذار برایت یک راز را بگویم.. خواهر بزرگ تر بودن برای من مسئولیت می آورد.من یاد گرفته ام که با جانم از خواهر کوچک ترم دفاع کنم. نگذارم اتفاقی برایش بیفتد. من یاد گرفته ام که با هر چه دم دستم است آسیب ها را از خواهر کوچک ترم دور کنم، حتی شده با کارد میوه خوری...
نگذارم چیزی اذیتش کند. حواسش را از ماجرا ها پرت کنم.. من یاد گرفته ام نگذارم خواهرم پا جای پای من بگذارد. از زندگیم برای این که زندگی او بهتر شود مایه گذاشته ام..
معجزه جان، وقتی شدی خواهر کوچک ترم.. معادلات سریع شکل گرفتند. اصل واضح بود. مراقبش باش! دوستش داشته باش و تنهایش نگذار!
معجزه جان.. مرسی که هستی! :)
مرسی که تولدم یادت بود، که از چهار روز قبل به هر آشنایی یادآوریش کردی.. که ساعت دوازده و چهار دقیقه وسط جاده زنگ زدی تبریک بگویی.. معجزه دوست داشتنی من، با حضورت، هر چند مجازا،تولد شیرینی بود!
خواهر های کوچک تر...
بانوی کوچکم، هر چند گاهی لج می کنی.. اصلا دعوایمان می شود.. اما، خواهرکم می دانی چه قدر دوستت دارم؟! خواهر بودن را با تو آموختم عزیزکم.. بالا گفتم، من برای تو جانم را می دهم. دوست نداری و دوستت دارم! احساس می کنی مراقبت هایم اضافه است و من همچنان چشم از حرکاتت بر نمی دارم..
می دانم، آزار دهنده است.. گر فقط می دانستی.. می توانستی بفهمی که تنها دلیل بودنم بودی. که نگذارم بلایی سرت بیاید.. که کمبودی نداشته باشی.. کسی از تو غافل نشود.. نشود که شبی بالشت خیس شود.. نشود بغض داشته باشی..
نشود.. نشود که مثل من شوی یک وقت!
خواهرکم.. ببین! منم و لباس خواب و کارد میوه خوری :)
بانوی کوچکم، تولد ناگهانی ام.. زیبا بود عزیز.. و این فشفشه هایی که اتاق تاریک را روشن می کردند با خنده هایت و شمع پانزده روی کیک.. فوق العاده!
می دانم همه داستان کار تو بود..
بانوی کوچکم، کی آنقدر بزرگ شدی که برایم دست تنها تولد بگیری؟ جایی که هیچ کس در این گیر و گدار عروسی تولد من یادش نبود!
مادرم...
خب.. فقط چند کلمه مثل همیشه یادت بود و تبریک گفتی...! فقط دل تنگم.. با "او" خوش باش.. بگذار جبران تمام نخندیدن هایت باشد..
در پایان، خب..
ممنون که یادتان بود و تبریک گفتید!:) البته معجزه یاداوری کرده بود.. ولی باز هم ممنون!:)
تولد شیرینی بود...
من، دختری وقت نشناس! متولد نیمه شب سه فروردین :)
- ۹۴/۰۱/۰۵