زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

دوست فراموش شده من

مــدت ها بود ندیده بودمــت،
مــحــو شده بودی...
تنــهــایم گذاشته بودی...

مــدت ها پیش،
تــرکت کردم!

و تو،
از خـدا خواسته،
به سرعت فرار کــردی!

آن روزی کــه بــا هم خداحافــظــی کردیم را به یاد میاوری؟
آخرین روز دیدارمان...

بــه مــن نگاه نمی کــردی،
چشمانت را آسمان دوخته بودی!

و مــن گناهکارانه خیره به تو...
در دل خــلــقت بی مــانندت را تحسین می کردم...

گلویت را صاف کردی و گفتی:
-
دوران من به سر رسید!

هزاران جواب برای این حرفت پیدا کردم...
که تو همیشه می توانی بمانی...
که خانه من خانه توست...
که نباشی نمیتوانم...
که دیگر با او حرف نمیزنم...
که روی قولی که داده بودم می مانم...
اما چرا؟ دلیلی نداشتی برای ماندن... من دوست (!) پیدا کرده بودم!

تــو نمیرفتی... در حقیقت من کوله بارم را جمع کرده بودم...
برای یک دنیای دیگر...
برای دنیایی که کسی مانند تو اما کمی کامل تر داشته باشم!
برای دنیایی که دیگر همه چــیــز به یک چراغ خاموش و روشن بستگی داشت!

یــک قدم به سوی حقیقت!

تو آماده بودی که بروی و با رفتنت من می پذیرفتم که تو فقط یک رویایی...

تو به سمت ماه می رفتی و من عهد می بستم که دیگر نبینمت...
ناراحت بودم... رها کردنت... حس عجیبی بود!

هــمــین حس عجیب ناشناخـتــه ای که دیــروز دوباره به سراغم آمد...
حــســی که وقتی چراغ مسنجرشــ که سال هاست روشن نشده را می بینم به سراغم مـی آید...
حسی که وقتی برانابوس هر بار به غار مدفون میان صخره ها سر میزد وجودش را فرا می گرفت...
حسی که کلمه پایان بوجود مـی آوردش...
حــس دارن شان هنگامی که در قالب کوتوله ای سبز دفترچه را به خودش تحویل می داد...

ایــن حــس دیروز دوباره مرا فرا گرفت...

-بــالثــامــوس میان هوا محو می شد...او از مدت ها پیش مرده بود-
و او نمی دانست که...
لایلا و راجر هیچ وقت به هم نمی رسیدند!

و نـاگــهان دستان خنکـــت را
روی شانه هایم حــس کردم...

بــه یاد آوردنت با وجود دو سال دوری،
سخت نبود!

به جای بلند شدن و در آغوش گرفتنت،
بی تفاوت به کتاب خیره شدم و گفتم:

-بعد از دو سال اینجا چی کار داری؟

و تو جواب دادی:
-
بــه انــدازه کافی فهمیدی...

و من خیره به لبخند قدیمی تو...              

چه دیر به سراغم آمدی...

  • دختــرک بـی نـــام و نـــشـــان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی