زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

یــک روز ِ تابستانی به دنبال ِ کوله پشتی

هر چه فکر می کنم یادم نمی آید که در طول عمرم، ذره ای علاقه به خرید کردن نشان داده باشم... الان که فکر می کنم به این نتیجه می رسم که همیشه به طور فجیعی از خرید کردن متنفر بوده ام، شاید مربوط به تنبلی ذاتی ام است شاید هم این که صرف وقت برای خرید را عملا بیهوده می دانم و می دانستم! حتی هیچ وقت نتوانسته ام کسانی که عشق خرید دارند را درک کنم، از این آدم هایی که مغازه به مغازه می روند و خرید می کنند و پنجاه عدد کیسه رنگ وارنگ با خودشان حمل می کنند.

در هر حال...
این همه گفتم که برسم به این نقطه که همیشه استثنا هایی وجود دارند!

مثلا خرید ِ کیف!

وقتی بعد از چهار سال با غم و غصه با کوله پشتی قدیمیت که دیگر کـَـفـَـش سایـیـده شده و رنـگ مشکیـَـش خاکستری شده خداحافظی می کنی، حتما بـایـد یک جایگزین برایش بیاوری که تا وقتی می تواند و می توانی با هم باشید...
و پیدا کردن ِ این جایگزین کار هر کسی نیست، فقط کــار ِخودت است!


در نتیجه مجبور می شوی بالاخره روزی شـــال و کــلـــاه کنی و در اوج ِ گرمــای تابستان با یک شـال بر روی سر و گردنت که نسیم خنک را از برخورد با گردنت منع می کند، سوار مترو بشوی و بین ازدِحام وحــشــتــنــاک انسان هایی که هر کدام به طوری عجله دارند برای رسیدن به مقصدشــان همچون پوستــر صاف شوی و غرق شوی و به زور خودت را از مترو بکشانی بیرون و برای هر کسی زیر لب با غر غر حق تقدم مسافران برای پیاده شدن را یادآور شوی و آخر ســر با اعصاب خــورد زیر ِ نگاه های خیره این و آن از این مغازه به آن مغازه بروی. :|


و حــالا می رسیم به قسمت سخت ماجرا،
- می تونم کمکتون کنم؟
- این خیلی خوبه ها... جنسشم عالیه...
- این کاملا مناسب سن ِ شماس، تازه رنگ صورتیشو دختر خانوما بر میدارن براتون بیارم؟
- چرا نسل ِ جدید فقط از عقرب و عنکبوت و عقاب خوششون میاد؟ فروش این کیف پارسال فوق العاده بود... ولی امسال...
- شما بهتر از این کیف پیدا نمی کنین تو این بازار...
-کیف ِ مارکه... همه دختر خانوما اهمیت میدن به این که کیفشون مارک باشه!

و تو، از هیچ کدامشان خوشت نمـــی آید. بـعـضی خیلی ساده اند و بعضی خیلی کودکانه... بعضی خیلی شلوغ اند و بعضی خیلی دخترانه... ناگهان می زند به سرت که یقه فروشنده را بگیری و کاملا رک بپرسی:
- اینجا چیزی دخترکانه نداره؟ :((


کم کم طرح ها تکراری می شوند و هنوز چیزی چشمت را نگرفته. از هر شخص که این دور و اطراف بوده یک بار شنیدی: " تو چی می خوای خب؟ این همه طرح قشنگ!" و خب تو نمی توانی طرح های دخترکانه را توصیف کنی که. می رسی به انتهای راسته کیف کروشی ها و نا امیدانه دستت را توی جیب هایت می کنی و سرت را پایین می اندازی و توی ذهن الویت هایت را بررسی می کی. خودت میدانی هیچ کدامشان فوق العاده نبود، فقط خوب بودند و خیلی عادی... خیلی معمولی!
ابرو هایت شروع به مچ اندازی می کنند و در هم فرو می روند و تو برای آخرین بار سرت را بالا می اوری تا پس از نیم نگاهی به این طرح های تکراری بازگردی،
که ناگهان ؛ می بینیش!



بالای مغازه خیلی کوچکی ایستاده و به تو نگاه می کند، اصلا انگار منتظرت بوده. انگار می دانسته تو کل راه را برای او آمدی و تو نمی توانی چشم از مدل زیبایش برداری، از کتان ِ خوشرنگش، از آن سگک قـطـب نمای زیبایش و حتی از تعداد زیاد جیب هایش! دقیقا آن چیزی است که می خواستی، بی اراده لبخند می زنی...

سگک ِ قطب نما شکلش تو را یاد ِ قطب نمای طلایی ِ لایلا می اندازد و طرح ِ لبخندت را پر رنگ تر می کند!

میروی درون مغازه بدون هیچ مقدمه به این کیف جدید اشاره می کنی و می خریش... بدون توجه به نطق ِ فروشنده درباره زیبایی و جنس کیف های دیگرش. این کیف فقط، دخترکانه است...

شاید هم فقط این کیف، دخترکانه است... :)

  • دختــرک بـی نـــام و نـــشـــان

نظرات  (۱)

دخترکِ عزیز دلِ من...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی