زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

من خود را نمی بخشم.. تو را هم!

نمی توانم ببخشمش..!

من گفتم برایش جانم را می دهم.. من در رفاقت از همه زندگیم گذشتم.. از سلامتیم تا محبوبیتم..

وقتی شاد شد، شاد شدم. وقتی غمگین بود پا به پایش گریه کردم. من با موفقیت هایش از ته دل خندیدم! هر بار که زمین خورد.. ازپای افتاد.. بلندش کردم! دستش را گرفتم.. مراقبش بودم، گرچه نمی دیدم. پشتش بد گفتند و من خواباندم در دهانشان..! انگیزه اش، هدفش، زندگیش را برایش ساختم!

منت نیست این ها..

دوستش داشتم و دارم و خواهم داشت..

من عشق ورزیدم.. بدون انتظار از او.. و چشمم را بستم..!

ندیدم حسادت را..

بی خیال سوم شخص..! بیا با هم صحبت کنیم.. فقط من و تو!

آخر عشق من.. حسادت به که؟ به من..؟! چرا جانا؟! چرا در چشممان.. در چشمم نگاه کردی و اینچنین نقش بازی کردی؟!

با موفقیت من خوشحال نشدی.. دیگرانم را نپسندیدی.. نتوانستی دوست داشته باشی دوست داشتنی هایم را..

من چشمانم را بستم.. بر روی تحقیر شدنم.. چرا؟!

شاید چون ما هر چه قدر هم ادعا کنیم.. بگوییم بی نیازیم.. کسی را می خواهیم..! 

بحث این نیست که دوستت ندارم.. فقط دلگیرم! حق حسادت نداشتی.. حسادت به من یکی را نداشتی.. من برایت قلاب گرفتم. با انتخاب خود شدم یارت برای رسیدن به اوج.. با من به اینجا رسیدی..

من رساندمت با آسمان ها..

چرا فقط هنگامی که من پله ای پایین ترم لبخند به لب هایت می آید از بالا آمدنم..؟! چرا اینهمه مدت.. حبس حسادت؟!

چرا به من..؟!

نکاه کن دلگیرم..! دلگیرم از تلاشت برای کوبیدنم پشت لبخند های دندان نما.. دلگیرم از آن همه خورد شدنم.. دلگیرم از آن که می دانی می توانم و نمی گذاری جانم.. که مرا پایین نگه می داری.. که یک وقت نبینند مرا..

عزیزدلم.. مگر اسم این رابطه رفاقت نیست؟! مگر من رفیق نیستم؟!

من تو را با خود می کشم.. وقتی می گویی برایم اهمیت قائلی.. آنوقت من، این آنوشا نام، برایت بهتر است عزیزدل.. برای خودت بهتر است تا آن چیزی که می خواهی نشانم دهی..

دلگیرم.. می دانی؟

بین خودمان باشد...

دلگیرم و خودم را هم نمی بخشم با این حس انتقام و لبخندم.. لبخند از سر دیدن اینکه خرد می شوی.. حقیقت را در صورتت می پاشم.. می بینم حقیقت از کمر خم می کند تو را... می بینم رسیدی به جایی که من سالیان سال پیش رسیده بودم..

و تو با دروغ مرا می کوبیدی.. من با حقیقت..

حس دردناکی است.. درد شیرینی است دیدن زجر کشیدنت با کلماتم..

من خودم را نمی بخشم... تو را هم..

  • دختــرک بـی نـــام و نـــشـــان

نظرات  (۳)

  • موقتا بی نام
  • ناراحت نباش عشق من.. تجربه شد:)
  • کلاغ شمال
  • ببخش... تو رو خدا ببخش :((

    :دی
    پاسخ:
    نمیشه عاخه نمیشه :)))
    آرزو میکنم در این شبهای عزیز زیباترینها را از دستان خدا ھدیه بگیرید.
    پاسخ:
    آرزو می کنم زیر نور همین ماه..
    هممون حقیقت رو ببینیم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی