زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

و هدیه ات روی دستم تیک تاک می کند..

قسمــت ِ دردناکــی دارد به نام نااُمیدی..! بــرق ِ ناامیدی درون نگاهش و اینکه می فهمی انتظار نداشته.. می دانی، بغض دار است..
وقتی می فهمی این کسانی که ادعای شناختنشان می شــد، هیچ چیز نمی دانستند..! ابــــدا هیچ چیز! و اکثرا مهم نبود! یعنی جز اینکه می فهمیدی این ادعا هم پوچ بوده، اتفاقی نمی افتاد!

ولی امروز.. ولی فاجعه دیروز..
یادم نمی رود برق ِ نگاهش را، ناامیدی مطلقش را..! جای زخم های مشکی روی دستم را دید، بعد آن پاکت ِ سرخ رنگِ درون کیفم.. و فندک ِ کنارش..

کل ِ امروز زجر می کشید. با خودش درگیر بود. نگاهم می کرد، ابروانش در هم می رفت؛ چشمانش غمگین می شد؛ عصبی می شد و ناگهانی نگاهش را می دزدید. کل امروز را ساکت یک گوشه نشسته بود و با خودش سروکله می زد. بعد یکهو بلند می شد و با عصبانیت می آمد به من تنه می زد و می رفت.

ناامید شد و من هیچ نداشتم برایش بگویم..! می دانستم به خاطر ِ من است. سناریو های مخــتــلف می نوشتم. با خود فکر می کردم بروم و سرش داد بکشم، بگویم:
- "تو به چه حقی فکر می کردی مرا می شناسی؟! تو به چه حقی روی من حساب کردی؟! تو با اجازه چه کسی فکر کردی من بهترم؟!"

دوست داشتم نه فقط رو به او، رو به تمام کسانی که نااُمید شدند وقتی حق نداشتند نا امید شوند فریاد بکشم:

-" اصلا من جوگیرم! من یک موجود جوگیرم که می توانم فلــانی را با اخلاق ِ گیریم بدش و رفتار ِ به قول ِ شما ناپسندش را دوست بدارم! من یک موجود جوگیرم که در کیفم سیگار و فندک پیدا می کنید. به چه حقی به من امید داشتید اصلا؟! با چه مدرکی فکر می کردید من دختر ِ عاقلیــم که نمی تواند عاشق شود، از دود دوری می کند و شب بیرون نمی رود و همواره احترام بزرگ ترش را دارد و هزاران جوایز نقدی دیگر؟!"

اصلا می دانید، دوست داشتم پای تمامیشان را در لحظه ببرم، قطعه قطعه کرده و همراه با پنیر پیتزا درون ِ پاتیـلی از جنس طلا بیندازم، تا شاید برای آیندگان درس شود که جفت پا میان زندگیان آدمیان نپرند. کی یاد می گیرند؟! کی یاد می گیرند برچسب نزنند؟! کی یاد می گیرند که آرایش کردن ِ خانم ایکس، یا شلوار ِ آقای ایگرگ به آنان مربوط نیست. روابط خانوادگی مردم، به آنان مربوط نیست.

نیازی به قضاوت، به برچسب های شما نیست، باور کنید!

وقتی به شما می گویند خانم ِ اِن سیگار می کشد. شما لطف کنید و خودتان بگویید به من ربطی ندارد به جای اینکه تز دهــیــد:

- نــــه! امکــان ندارد! اِن که دختر خوبی است!

وقتی به شما می گویند زن ِ پدر ِآقای اِی دوست پسر دارد، شما لطف کنید و به جای دفاعی که دست کم از تحقیر ندارد خودتان بفرمایید که ربطی به شما ندارد و حتی لطف کرده و به طرف مقابل بگویید به او هم ربطی ندارد و نظر های گران بهایتان را برای خود نگه دارید!

 پوشش دیگری به شما مربوط نیست! این سفسطه چیست که میان شما نوظهورانی که تازه یاد گرفته اید نظری از آن خود {با تقلید از دیگری} داشته باشید، افتاده است؟! مغلطه نکنید، سرجدتان! نظری هم دارید، با مغلطه اثباتش نکنید.. کمی بخوانید، سپس تز بدهید!

بحث چیز دیگری بود..
داشتم می گفتم..

بر طبق خودسانسوری و بر پایه رفاقت هیچ یک را نکردم. داد نزدم. رفتم کنارش نشستم. دست هایم را دور شانه هایش انداختم. روی کاغذ با خط خوشش شعر می نوشت، همان شعری را که من برایش خوانده بودم..

خودکار را در دستانم گذاشت، رسم ِ همیشگی، نوبت من بود که با آن خط خرچنگ قورباغه ام کنار ِ خط ِ دوست داشتنی اش چیزی بنویسم. می خواستم به رویش نیاورم.. اما نیاز بود بداند. نیاز بود بداند که هنوز نمی فهمد. که هنوز نمی داند.

- و من با مردنم زاده شدم..!

بوی قهوه ای که تو برایم آوردی در خانه می پیچد و من لحظه ای از یاد نمی برم نگاهت را..

  • دختــرک بـی نـــام و نـــشـــان

نظرات  (۴)

  • جوجو کوچولو
  • کاش آدما میفهمیدن و آدم و قضاوت نمی کردن و گورشونو از تو زندگی آدم گم میکردن 
    :|
    پاسخ:
    نمی فهمن :)

    با این که پوشش و  حجاب و دین و اعتقادات و رفتار و خیلی چیزای دیگه به کسی ربطی نداره شدیدا موافقم. 


    ولی سیگار جزو این چیزا نیست!


    من اگه دست کسی که دوسش دارم سیگار ببینم(یا حتی توی کیفش) صد در صد با بلندترین صدای ممکن اعتراض می کنم. دو نفر که همدیگه رو دوست دارن(به هر شکلی...دوستانه یا عاشقانه یا خواهرانه!) یا با هم ارتباط دارن در مقابل هم مسئولیت هایی پیدا می کنن. سیگار خودکشیه. اگه خودکشی رو حق طرف می دونیم سیگار کشیدن هم حقه و غیر قابل اعتراض.

    شب بیرون رفتن هم معمولا کار خطرناکیه...به اینم احتمالا اعتراض می کنم.


    خلاصه این که به چیزی که به نظر من می تونه به کسی که دوسش دارم آسیبی وارد کنه اعتراض می کنم. 

    پاسخ:
    من خودکشی رو حق طرف مقابل می دونم! دقیقا همینه! بحث اینجاس که من هر چه قد بهش نزدیک باشم، حق اعتراض ندارم و این زندگی ِ اونه..! من باهاش حرف می زنم، ازش میپرسم چرا، دلایلشو می شنوم واسش سخنرانی می کنم! بهش میگم پیشش هستم و..
    ولی.. هیچ وقت ِ هیچ وقت ِ هیچ وقت.. نمی تونم بهش بگم نکن!
    اصلا دقیقا همین خودکشی، مثال فوق العاده ای بود! ملت به دو دلیل خودکشی می کنن، یا برای جلب توجه، یا برای رهایی. اگه من به خانوم ایکس وقتی صرفا برای جلب توجه میگه می خوام خودکشی کنم و حتی دستشو خط خطی کنه و غیره توجه کنم اون این کارو تکرار می کنه. اگه توجه نکنم بعد دو سه بار امتحان کردن، درست میشه!

    ممکن هم هست یک درصد هم واقعا خواستار مرگ باشه که مسلما کسی که به چنین نقطه ای رسیده جیغ و داد کردن سرش و ازش دور شدن و قهر کردن و غیره چیزی رو براش عوض نمی کنه. فرد ِ مذکور احتیاج داره معدود ادمای درست حسابی ِ زندگیش پیشش باشن. نه اینکه سرشونو تکون بدن و بگن اینم تو زرد از آب در اومد!

    و خب یه چیز ِ دیگه هم هست، نمی تونیم فاکتور بگیریم.. کسی که توی دسته دومه پوچ ـه! پوچی جزئی از شخصیتش شده!
     من نمی تونم بگم فقط یه جزء از شخصیت خانوم ایکس خوبه.. من باهاش حال می کنم!

    تازه روی همه اینا بحث دیگه ای هم هست، همین که خودت گفتی! کسی که دوستش داری..! اکثریت خیلی دورَن.. اصلا من با یکی از مخاطبین به عمرم حرف نزده بودم!!!
    و اصلا نگا کن! من به خانوم ایکس میگم تو بیا تو چشام نگا کن و قضاوتم کن! ولی پشت سر من لطفا بزن تو دهن طرف مقابل! "دفاع" نکن! شاید اون حق داشته باشه، اصلا حق هم داشته باشه بهش مربوط نیست..!

    الآن جدا برم بگردم دنبال اون جملت؟

     اصلا می دانید، دوست داشتم پای تمامیشان را در لحظه ببرم، قطعه قطعه کرده و همراه با پنیر پیتزا درون ِ پاتیـلی از جنس طلا بیندازم، تا شاید برای آیندگان درس شود که جفت پا میان زندگیان آدمیان نپرند.

    اینه؟:/ چشمم روشن خب:/


    پاسخ:
    =))
    هی.. وایسا.. تند نرو!
    خودمو میگم..
    اگه من ازت توقع داشتم دختر خوبی باشی که وضع این نبود:|
    عاقل هم..
    هیوم..
    بنا به چه تعریفی عاقل خب؟
    یه تعریف "اونا" عاقل رو نمی پسندم..
    حالم از " دختر خوب" ــی که اونا تعریف می کنن به هم میخوره..
    هوم..
    این نشونه علاقه ست ولی.
    یکی میاد کنایه میزنه که فلانی چرا عاقل نیستی؟ هاهاها فلانی رو نیگا کنید چقدر جوگیره! 

    منم اگه چیزی میگم ازین نظر نیس.. ازین نظره که فلانی، این رفتار جوگیرانه س خب.. بیا بیخیالش شو به هزار و یک دلیل..! 
    تو هم میگی و من خوشحال میشم خب:-؟
    که اونقدر ارزش داشتم که به جای گذشتن از رفتارم، کارام، اخلاقیاتم، تفکراتم یا حتی خودم سعی کردی اونطوری که فک می کنی بهتره بسازی منو!
    این دیگه از دخالت نیس:-؟ شایدم باشه ها.. ولی دخالتش موجهه خب:| من مث آقای ایکس نیستم که بنا به تعریف دکتر کرمنت بی شعوره مثلا و بی خود دخالت می کنه و کرم از خودشه و اینا:دی
    من خواهرتم خره:| 
    اون وقتی دخالت می کنه بهش مربوط نی ولی به من مربوطه.. جدا هم مربوطه:| بگی نه میزنم تو دهنت:|
    فقد اینکه یه کمم تراست می:/ یه کوچولو:/ 

    البته بیا تصور کنیم اینایی که گفتی همه برای غریبه ها بود:| چون اگه مخاطب نصفشم من بوده باشم خودتو مرده تصور کن:/

    + تا بیست درصد مجازه:/
    ++ خیلی زر زدم:/
    پاسخ:
    =))
    مای دیر سیس! گفتم عزیز دلم فقد یه جلمش مخاطبش تو بودی! :دی
    ^_^ قبول دارم تمام حرفاتو!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی