زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

زیـــرِ نــــور ِمــــاه

نـــق گونه

لــطف کنید اگر فکر می کنید خواندن پــست های نق گونه بنده که صرفا خالی کردن فشار روانی مدتی است باعث می شود نظرتان در مورد من تغییر کند و پسوند افسرده و غیره کنار نامم بچسبانید، پست هایی با چنین مضامینی را نخوانده و بنده را قضاوت نکنید!

 

فکــر کنم "بهاره" بود. اگر حافظه جلبک مانندم یاری دهد، سر بیماری طـولانی قبلی ام در بهمن سال ِ پیش هم گفته بود! طوماری نوشته بودم از بی اعصابی هایم و اینکه نمی دانم چرا دوران نقاهتی در کار نیست! و او هم در جواب گفته بود، اعصاب و این سیر بیماری ها رابطه ای مستقیم دارند.

 کاملا حق داشت! حجم کارهای انباشته شده من، اعصاب ِ خط خطی شده ام، استرس و فشار ِ روانی وارده و مقادیر بی خوابی های شبانه ام به دلایل فوق، همگی منجر به چپ کردن بنده از نظر جسمی می شوند!

اوایل تابستان با لبی خندان و نگاهی روشن و همین چرت و پرت های قبل خستگی، با خودم عهد کرده بودم ترم تابستانی را تماما مدرسه بروم و نشود مثل پارسال یک وقت! نشود غیبت هایم زیاد شود..!
حتی اعتراف می کنم در راستای تلاش برای مریض نشدن قرار بود هر شب نصف ِ یک میوه را تناول فرموده و حداقل رای یک ماه که شده صبح ها سر وقت.. نه اصلا بی خیال سر وقت بودن و نبودنش، حداقل برای یک ماه که شده قرص هایم را بخورم! خب نشد!

به محض استارت ترم، از زمین و آسمان و زمان، همه با هم بلا نازل شد! اینگونه که از هفته دوم، پاکت قرص های من گم شده؛ میزان خواب شب هایم به صفر میل کرده و جای آن نصف میوه شب ها را دو لیوان تا چهار لیوان قهوه گرفت!

 

ادامه این دنباله فرسایشی رسید به امروز، که من بعد از سه روز خوابیدن در خانه در حال که بالاخره موفق به صعود به دستشویی بدون کمک شخص دیگری شدم فهمیدم قرار بوده در چنین روز  مقدسی، کارنامه ترم تابستانه را بدهند!

و این در حالی است که بنده در دروس ریاضی الف، فیزیک، جغرافیا و دفاعی نمره ندارم؛ چرا که هم تمامی امتحانات مستمر را در خانه مشغول به استراحت بوده ام هم امتحانات پایان ترم را! -____-

پس از همین تریبون خدا قوتی برای خود سند کرده و سعی می کنم به کارنامه مذکور فکر نکنم تا زودتر دوران نقاهت را پشت سر گذاشته و زمینه حرص خوردن های جدید در بازه های جدیدتر زمانی را فراهم کنم! :|

و بدتر از تمامی این فجایع دردناک، این است که دکتر گرام هم بعد از دیدن عدم علاقه من به قرص آمپول و شربت را جایگزینش کرده که حتی از قرص هم بدتر است! :|
و بدتر از این تجویز بوق جویانه و نابه جا، واکنش عاتیشه و مهری و گرگ بود که در  پاسخ به این درد جانفرسا گفتند: "حقته" و پشت بنده را با سخنرانی هایشان من باب سلامتی و می میری بدبخت ها و از درس جا میمونی هایشان خالی کردند! -__-

 

مهم نیست در هر حال..! ترم تابستانه تمام شد و من فکر می کنم در این بیست روز تعطیلات خود را باید به دروس جا مانده ام برسانم و خب.. از تعطیلاتم حداکثر استفاده ممکن را بکنم! حداقل ِ حداقلش، وبلاگم را کمی به روز تر.. پستی که دو ماه است مانده روی کوپرتینو را تمام و تا سی و یک کتاب را بخوانم!

+ دل گرمی های کوچک.. :) معجزه وارانه مثلا.. بیخود اسمش را معجزه نگذاشتم که..

  • دختــرک بـی نـــام و نـــشـــان

نظرات  (۴)

چیزه، خداقوت پهلوون :-"
پاسخ:
:/ چیزه.. بفرمایید اونور شما!

عاقا ضایعس من هی بیام زیر همه پستات بگم دوست دارم:|
خیلی ضایعس به جانِ مریضت:|
ولی خب دوست دارم:دی
پاسخ:
مــای دیر دیر مــیراکل.. مگه ضایعس که من نمی تونم نگم دوستت دارم؟!
زیر پست.. تو گروه ها.. رو تله گرام.. پشت تلفن.. تو جمع.. تو خلوت! دوستت دارم خواهرم^.^
خو راهه حلشو گفتم دیه :دی! 
سوزن کوچیک تر
پاسخ:
ممنونم واقعا! :|
تو یه قهرمانی!
اشک تو چشام جمع شد به خاطر این نبوغ اصن -_-
خو راس میگیم دیه ! ی خرس داریم کلا :| 

پاسخ:
جقته یعنی چی عاخه -____-اون سوزنو دیدی و گفتی حقته؟ -_- شیم عان یو اصن! -_-
جاست کیدین و اینا :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی